تنها دلایل خوب برای شروع یک کسب و کار
هزاران دلیل خوب برای شروع کارآفرینی وجود دارد، درست است؟ برای مثال رئیس خود خواهید بود، ساعت کاری تان دست خودتان است، اهداف شخصی را دنبال میکنید، خوشحال هستید، از شنیدن دستور رها میشوید و … .
تنها مشکل اینجاست که هیچ کدام از دلایل ذکر شدۀ بالا دلیل مناسبی برای شروع یک کسب و کار نیستند زیرا تمام آنها خدمت به خودتان است. تمام این عقاید چیزی نیست به جز یک احساس خوب اما غلط که حاصل رقابت وبلاگ ها برای کلیک خوردن بالاتر است.
انگیزه ای که پشت هر کارآفرین موفق وجود دارد ارزش آفرینی برای مشتری است. تنها چیزی که در فکر یک کارآفرین موفق است ارتقای خود، محصولات و خدماتش است.
اما دلایل دیگری نیز وجود دارد که وقتی آنها را در خود پیدا کردید میتوانید وارد عرصۀ تجارت آفرینی شوید.
برای مشکلات بزرگ راه حل های عالی پیدا میکنید
اگر به تمام استارت آپ هایی که در “سیلیکون ولی” صورت میگیرد دقت کنید میبینید که بدون شک مشکلاتِ بسیار بزرگ و راه حل های بسیار خوب اساس و مبنای تمام تجارت های آنجا است. اگر میخواهید که یک سرمایه گذار را به طرح خود مشتاق کنید، نیازمند این هستید که مشکلات بزرگ و پیشنهادات عملی بسیار مناسبی داشته باشید.
یک تیم رویایی ساخته میشود
استیو جابز و استیو وزنیاک – بیل گیتس و پال آلن – پال مک کارتنی و جان لنون. وقتیکه افراد با استعداد علاقه هایشان به هم گره میخورد میتوانند باعث تکمیل یکدیگر شوند و یک تلاش و تیم جدیدی متولد میشود.
وسواس دارید
وسواس زیربنای بسیاری از کارآفرینان موفق است. اگر شما دربارۀ چیزی بسیار مشتاق باشید و آن چیز تمام ذهن شما را درگیر خود کرده باشد نمی توانید باور کنید که کسی دیگر میتواند به خوبی شما آن کار را انجام دهد. همین عقیده باعث میشود که در کارتان وسواس بسیار زیادی به خرج دهید و راه را برای خود هموار سازید. این همان چیزی است که ایلان ماسک برای پروژهای تسلا و اسپیس ایکس در خود میدید.
موقعیتها در پس هم می آیند
زمانیکه شما تجارتی را با بنای مستحکم پایه ریزی میکنید خواهید دید که ستاره ها همگی برای شما خواهند درخشید. خواهید دید که موقعیتها یکی پس از دیگری به سراغ شما می آیند. پس شما دو راه بیشتر ندارید یا به دنبال کارآفرینی بروید یا اینکه بقیه عمرتان را صرف این کنید که به خود بگوئید “شاید اگر آن کار را میکردم همه چیز جور دیگری بود”. پس اگر جهان سعی در گفتن چیزی به شما دارد، بهترین کار این است که به آن گوش دهید، به خصوص وقتیکه صحبت دربارۀ مسائل مالی است.
شما چیزی برای از دست دادن ندارید و ناچار هستید
دلیل بسیار خوبی وجود دارد که چرا افرادی که به نوعی رشد پیدا کردند که چیزی برای از دست دادن نداشته اند، مانند ماسایوشی سان بنیانگذار سافت بانک یا مدیر اجرایی FUBU دایموند جان، اغلب کار آفرینان بزرگی شده اند. در این حالت شما انگیزۀ بسیار بالایی برای ریسک کردن دارید. در عین حال هیچ کس حاضر به استخدام شما نیست، بنابراین چه چیزی برای از دست دادن دارید؟ اگر احتیاج مادرِ اختراع است پس بیچارگی نیز پدرِ انگیزه است.
در DNA شما وجو دارد
این دلیل خیلی تقلیدی به نظر میرسد ولی اینگونه نیست. اگر شهامتتان به شما میگوید که این همان کاری است که باید انجام دهید، پس این سرنوشت شماست و باید حتماً آن را پیگیری کنید. به خصوص اگر غریضۀ شما در گذشته نیز به شما راه های درستی را نشان داده باشد. بعضی افراد، مثلاً آقای دونالد ترامپت اساساً اینگونه رشد پیدا کرده اند بنابراین درجه ریسک پذیری بسیار بالایی نیز دارند.
تجربۀ بالایی دارید
وقتیکه قلق کار دستتان بیاید و چیزی در چنته داشته باشید میدانید که تمام چیزهای موجود میتوانند به تجارتتان کمک کنند و این همان چیزی است که همیشه به دنبالش بوده اید. این یک دلیل بسیار کافی برای شروع یک کارآفرینی است. هرچقدر شما تخصص کاربردی بالاتری داشته باشید کارآفرین بهتری خواهید شد.
شما چیزی را که مورد نیاز است را در اختیار دارید
تخصص یک دلیل بزرگ برای شروع یک تجارت است البته این در زمانی کارایی دارد که شما تقریباً در بالاترین سطح رشتۀ خود قرار دارید یا زمانیکه چیزی دارید که دیگران آن را ندارند. زمانیکه برادران رایت به فکر تولید اولین هواپیما (ماشین پرنده) افتادند هنوز هیچ کارخانۀ خودرو سازی در دنیا وجود نداشت. پس دو حالت وجود دارد : یا در صنعت خود تخصص بالایی دارید و یا اینکه چیزی در ذهن دارید که دیگران درباره اش ایده ای ندارند. شما ممکن است توانایی های زیادی مانند برنامه نویسی، آشپزی، آرایشگری یا طراحی داشته باشید اما مراقب باشید زیرا رقابت در تمام زمینه ها بسیار تنگاتنگ است.
بیایید از زاویه ای دیگر به موضوع نگاه کنیم. بازار بسیار رقابتی است و مشتریان نمیتوانند برای انگیزه های شخصی شما که خدمت به خودتان است خیلی توجه نشان دهند. پس شما هیچگونه مزیت رقابتی ندارید.
فراموش نکنید که برای داشتن یک تجارت بلند مدت و موفق، مشتریان باید یک تفاوت و استحکام در ارزش آفرینی محصولات شما درک کنند و اینگونه است که مجاب میشوند برای آنها پولی پرداخت کنند در غیر اینصورت بازار پر از محصولات مشابه و جایگزین است و اگر نتوانند این تفاوت و استحکام را درک کنند دیگر مهم نیست که شما به چه دلیلی دست به تجارت آفرینی زده اید زیرا شما موفق نخواهید شد.