آموزشی

چرا سخنرانی استیو جابز در دانشگاه استنفورد هنوز الهام بخش است؟

سخنرانی استیو جابز :‌ او در طول حضور خود در صحنه سخنرانی در دانشگاه استنفورد علارقم آنچه ما دیدیم یک شومنِ با اعتماد به نفس نبود. در صبح روز دوازدهم جوئن سال 2005، ساعاتی قبل از اینکه جابز برای سخنرانی خود برای جشن یکصد و چهاردهمین سالگرد فارغ التحصیلی دانشگاه استنفورد به پشت تریبون برود دلشورۀ بسیار زیادی داشت. همسر او خانم لورنس میگوید که من هرگز او را از این پریشان تر و نگران تر ندیده بودم.

این سخنرانی برای استیو جابز معنای بسیار زیادی داشت. او این سخنرانی را بینهایت تمرین کرد و همانطور که در خانه از این طرف به آن طرف راه میرفت آن را بلند بلند برای خود میخواند. او آن سخنرانی را بارها برای اعضای خانواده اش حتی در هنگام شام اجرا کرد.

بهترین سخنرانی ها و پرزنتیشن ها آنهایی هستند که عمیقاً با روح افراد ارتباط برقرار میکنند همان هایی که از دل سخنران بر می آید. سخنرانی استیو جابز بیش از 22 میلیون بار در یوتیوب دیده شد و ارتباط عمیقی با روح میلیون ها انسان در سرتاسر دنیا برقرار کرد.

سخنرانی استیو جابز در جشن فارغ التحصیلی دانشگاه استنفورد بسیار هنرمندانه تهیه شده بود، زیرا این سخنرانی احساسی، الهام بخش و ساختار بسیار ساده ای داشت.

اگرچه این سخنرانی توسط کنفرانس تد “TED” برگزار نشده بود اما تمام عناصر و معیارهای یک پرزنتیشن الهام بخش برای تد را داشت. بنابراین تد نیز این سخنرانی را پخش کرد و در آنجا نیز بیش از هشت میلیون بار توسط مخاطبین دیده شد.

سخنرانی کوتاه بود. این سخنرانی پانزده دقیقه به طول انجامید. همانگونه که کنفرانس تد با سابقۀ 30 سالۀ خود آموخته که بهترین و تاثیرگذارترین زمان برای یک سخنرانی بین پانزده الی هجده دقیقه میباشد؛ دقیقاً قبل از اینکه شنوندگان به چرت زدن بیفتند. بسیاری از پیام های قدرتمندِ تاریخ کمتر از 18 دقیقه به طول انجامیده اند. سخنرانی جان اف کندی که برای یک ملت الهام بخش بود 15 دقیقه به طول انجامید، همچنین سخنرانی مارتین لوتر کینگ که دربارۀ تبعیض نژادی بود و باعث تغییرات اساسی در امریکا شد نیز کمتر از 17 دقیقه به طول انجامید. در “تد” شرلی سندبرگ در یک سخنرانی قدرتمند و تکان دهندۀ 15 دقیقه ای مطالب بزرگی را به مخاطبانش انتقال داد.

سخنرانی استیو جابز یک غالب مشخص داشت که برای تمام کسانی که به دنبال معنی دادن به حرفه و زندگی خود بودند کارساز بود. او گفت آن کاری را انجام دهید که عاشقش هستید. استیو جابز گفت : “کار شما قسمت زیادی از زندگی شما را تحت تأثیر قرار میدهد، و تنها یک راه وجود دارد تا بتوانید خود را راضی نگاه دارید، آن راه این است : کاری را انجام دهید که معتقدید کار بزرگی است. و تنها راه برای انجام دادن کار بزرگ این است که کاری را انجام دهید که عاشقش هستید. اگر هنوز آن را پیدا نکرده اید، به جستجو ادامه دهید. از پا ننشینید. اگر با تمام وجود به دنبال آن باشید، میدانید که آن را پیدا خواهید کرد.”

جابز سه درس را در سه داستان گنجاند. تقسیم یک پیام به سه قسمت یا سه داستان کاری ساده، قابل حفظ کردن و تکنیکی تأثیر گذار برای انتقال یک پیام است.

جابز گفت : “امروز میخواهم از زندگی خودم سه داستان تعریف کنم. فقط همین. چیز زیادی نیست. فقط سه داستان.”

اولین داستان او درباره اتصال نقاط بود. او برای دانشجویان از زمانی گفت که از کالج اخراج شده بود و توانسته بود خود را در یک کلاسی که دوست میداشت ثبت نام کند. یک دوره ای که تأثیر زیادی در آینده او داشت. ده سال بعد او چیزهایی را که در آن دوره یاد گرفته بود را در طراحی مکینتاش استفاده کرد. ” این اولین کامپیوتر با نگارش زیبا بود. شما نمیتوانید با نگاه به جلو به نقاط متصل شوید بلکه برای متصل شدن به آنها باید به عقب نگاه کنید.”

داستان دوم جابز دربارۀ عشق و از دست دادن بود. او میگوید در دوران نوجوانی عاشق کامپیوتر شد و اپل را بعد از آشنایی با Woz ساخت و سپس با اخراج شدن از هیئت مدیرۀ اپل آن را از دست داد. “اخراج شدن از اپل بهترین اتفاقی بود که برای من در کل زندگی ام رخ داد…. من قانع شدم تنها چیزی که باعث حرکت من میشد عشق به آن کاری بود که میکردم. شما باید آن چیزی را که عاشقش هستید پیدا کنید.”

سومین و آخرین داستان جابز درباۀ مرگ بود. “به خاطر آوردن این حقیقت که روزی خواهی مرد بهترین راه است که فکر نکنید چیزی را برای از دست دادن خواهید داشت. بنابراین هیچ دلیلی ندارد که به دنبال ندای قلبت نروی.”

در مجموع تمرکز سخنرانی غلبه بر سختی بود. هر سه داستان استیو جابز از سختی ها و فداکاری ها میگفت.

داستانهایی دربارۀ غلبه بر سختی ها میتوانند با شنوندگان ارتباط عمیقی برقرار کنند زیرا انسانها همانند یک ریسمانِ محکم به یکدیگر متصل هستند و با یکدیگر همدردی میکنند و داستانها ابزاری هستند که از طریق آنها میتوان این احساسات عمیق را با یکدیگر تقسیم میکنیم. داستانها به انتقال شنوندگان به دنیایی دیگر کمک میکنند و به آنها این اجازه را میدهند که خود را به جای فرد سخنگو ببینند. هنگامیکه شنوندگان با سخنگو ارتباط برقرار کنند احتمال اینکه نصایح او را بپذیرند بسیار زیاد میشود. استیو جابز در پایان سخنرانی خود توجه ها را به این جمله جلب میکند که ” گرسنه بمانید. احمق بمانید. همیشه این ها را برای خودم خواستم. و حالا که شما فارغ التحصیل شده اید و یک شروع جدید دارید اینها را برای شما نیز آرزو میکنم. گرسنه و احمق بمانید.”

شاید معنی این جمله کمی عجیب به نظر برسد. اما افراد بسیاری با همین جملۀ استیو جابز دست به کارآفرینی زدند. آنها حاضر به ریسک کردن شدند و وقتی کسی آنها را احمق خواند هیچ اهمیتی ندادند و به کار خود ادامه دادند و در نهایت نیز به موفقیت رسیدند.

یک سخنرانی برجسته میتواند به افراد شجاعتی را بدهد که هرگز از وجود آن در خود اطلاع نداشتند. سخنرانی جابز برای یک دهه الهام بخش تعداد کثیری از افراد بوده و همچنان نیز مردم را متقاعد میسازد که احمق و گرسنه باشند.”Stay Hungry. Stay Foolish.”

مقالات مرتبط

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *